ادبیات ورزشی
Sporting Literatureادبیات ورزشی
ادبیات ورزشی تحلیل یک مسابقه فوتبال نیست، بلکه نگاهی عمیق، انسانی و اجتماعی به ماهیت ورزش دارد، جایی که ترس، نفرت، خـشم، لذت، اشک و لبخند، تحقیر و تمجید، همه و همه با فاصله کمی از یکدیگر قرار میگیرند و تصویری زیبا را رقم میزنند، تصویری خاطره انگیز که قطعا نمیتوان آن را از پیکسلهای تلویزیون تماشا کرد.
متن زیر ترجمه مطلب نویسنده معروف انگلیسی، سایمون کوپر است که در سال ۲۰۱۴ برای جایزه سال کتاب ورزشی ویلیام هیل نوشت. این متن گذری است سریع و ساده به دنیای ادبیات ورزشی و تاریخچه کوتاه اما جذاب آن، جایی که شاید بهتر متوجه شویم چرا این ادبیات نیاز است:
***
یکشنبه در لندن جایزه بهترین کتاب ورزشی ویلیام هیل برای ۲۵ امین سال ارئه میشود. از روزی که مربی قایق سواری، دَن توپولسکی برای کتاب «آبی ِواقعی» جایزه اول را در سال ۱۹۸۹ برد، ادبیات ورزشی در انگلستان شکوفه زد و خیلی زود به همه اروپا رسید.
از آن طرف نویسندههای امریکایی همیشه ورزش را جدی گرفتهاند. ارنست همینگوی، دمون رانیون، رینگ لاردنر، نورمن میلر و خیلی دیگر به عنوان خبرنگار ورزشی فعالیت کردهاند. یکبار همینگوی از یک مجله ۳۰ هزار دلار برای مطلبی ۲۰۰۰ کلمهای دربارهی گاوبازی گرفت. فیلیپ راث، برنارد مالاموند و … رمان دربارهی ورزش دارند و ریچارد فورد یک رمان به نام «نویسندهی ورزشی» نوشته است.
اما در اروپا داستان فرق میکرد، نوعی ارباب و رعیتی وجود داشت. اپرا برای افراد سطح بالا و یا اربابان جامعه بود و ورزش برای سطح پایین و رعیتها و در نتیجه ارزشی برای نویسندهها نداشت. یک کتابخانه کوچک مخصوص ادبیات ورزشی کلاسیک در پاریس است که از ۱۹۳۰ تا به امروز در آن کتاب جمع شده، اما تا قبل از ۱۹۹۰ تعداد کمی از کتابها حرفی برای گفتن دارند. اکثراً زندگینامه ورزشکاران ساده و یا توضیحهای خسته کننده یک بازیاند. تعداد محدودی از کتابها با ادبیات مردمی و کارگری عجین شده، مثل کتاب «تنهایی ِیک دونده ماراتون» اثر آلن سیلیتو و یا «زندگی ورزشی» دیوید استوری.
قبلها کریکت ورزشی بود که نویسندهها در مدرسه یاد میگرفتند. سال ۱۹۰۰ میلادی میتوانستید در لندن یک بازی عجیب بین نویسندههایی مثل آرتور کانن دویل (خالق شرلوک هلمز) ایای میلنی (خالق وینی پو) سِر جِیمز بِری (خالق پیتر پن) و … را تماشا کنید. اما این باعث نشد تا نُه دهه بعد نویسندههای زیادی که اهل ورزش هم بودند برای آن قلمی بزنند.

Croatian fans cheer while watching the semifinal match between Croatia and England at the 2018 soccer World Cup, in Zagreb, Croatia, Wednesday, July 11, 2018. (AP Photo/Nikola Solic)
اکثر کتابهای خوب انگلیسی قبل از ۱۹۹۰ توسط خارجیها نوشته شده بود. سی آر جیمز اهل ترنیداد کتاب «فراتر از مرز» را در سال ۱۹۶۳ نوشت. یکی از بهترین کتابهای بریتانیایی تا به امروز هم «فقط یه بازی؟» از ایمون دانفی ایرلندی است. اما یک نیوزیلندی در کاکستون لندن به نام جان گاستاد، سال ۱۹۸۵ تصمیم گرفت که یک کتابفروشی ورزشی باز کند.
گاستاد اعتقاد دارد «همهی توان ِما» از پیت دیویس شروع ادبیات ورزشی بود. کتاب رویی جدید از این گونه را نشان داد، از زاویهی یک طرفدار روایت میشد و انگار صدایی بود که پیش از آن هرگز شنیده نشده بود.
بعد نوبت «تبِ زمین» رسید. کتابی که باز هم از زاویه یک طرفدار بود، زندگی یک طرفدار از ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰. قاطی شدن زندگی شخصی و فوتبال. هورنبی (نویسندهی کتاب) بعدها گفت: «ناشرین باور نمیکردند که فوتبال هم طرفداران اهل کتابی دارد، اما نمیدانستند که فقط باید اهل فوتبال بود». همچنین هورنبی سواد خوبی از ادبیات امریکا داشت و این به بهتر نوشتنش در ادبیات ورزشی کمک میکرد. این اتفاق تاثیری شگرف در مردم و ورزشکاران داشت. ناگهان همه ورزشکاران عکس در حال خواندن این کتاب میگرفتند و طرفداران آن را از مغازههای بیرون استادیوم میخریدند.
«تب زمین» موج بزرگی از کتابهای ورزشی را در انگلستان راه انداخت، به طوری که امروز انگلستان به تنهایی بیش از تمام کشورهایی که ادبیات ورزشی کار میکنند کتاب دارد. بعد یکسری نویسندهها از فوتبال یا دیگر ورزشها استفاده کردند تا زندگیشان را روایت کنند و بعضی قدم را فراتر بردند و یک کشور را نشان دادند. مثل «فوتبال» (Futbol) اثر الکس بلوس برزیلی و یا «نارنجی بینظیر» اثر دیوید وینر هلندی. اما با این وجود هنوز هم خیلیها نگاه خوبی به ادبیات ورزشی نداشتند، خیلی از منتقدین آکادمیک اعتقاد داشتند که: «در فوتبال ۲۲ نفر به یک تیکه پلاستیک لگد می زنن و یا تو والیبال ۱۰ نفر به یه توپ مشت میزنن، اینها موضوعات مناسب و در شانی برای ادبیات نیست.»
اما ثابت شد که این حرف درست نیست. سالهای ۱۹۹۷-۹۸ اوج هزینه برای ادبیات ورزشی و مجلههای ورزشی بود؛ زمانی که فرانسویها، سوئدیها، هلندیها و اسپانیاییها هم وارد این عرصه شدند.
۲۰ سال پیش یک ناشر به من گفت که حتی اگر بخواهم زندگینامهی کاپیتان تیم ملی انگلیس را بنویسم، او چاپ نخواهد کرد. چون فقط ۳۰۰۰ جلد از آن فروش خواهد رفت. اما امروز زندگینامههای بینظیری از هر طرف سر بر میآورند که دلیلی اقتصادی ندارند. فوتبالیستها امروزه به حد کافی پول دارند که نیازی به فروش کتاب نداشته باشند، پس کتاب را مینویسند چون حرفی برای گفتن دارند. کتاب سر الکس فرگوسن که زندگینامه اوست پس از بازنشستگی و جزو پر فروش ترین کتابهای انگلستان شده است. کتاب هُنری دنیس برگکمپ که به نوعی داستانی نوشته شده به نام «آرامش و سرعت» و کتاب بینظیر مهاجر سوئدی زلاتان ابراهیموویچ که بیش از ۱ میلیون نسخه فقط در اروپا فروخته است سه کاندید اصلی این جایزهاند. و جایزه ۵۰ هزار پوند است. جایزهای که روزی ۲۰۰۰ پوند بود. این ادبیات راه زیادی را آمده است.
***
خالی از لطف نیست که به متن دقت کرده و ببینیم که در کشور انگلستان با جمعیتی حدود ۴۰ میلیون نفر در سال ۱۹۹۰، فروش ۳۰۰۰ جلد کتاب شکست محصوب میشده است. اما امروز در کشورمان یک کتاب ۵۰۰ جلد برای ۸۰ میلیون نفر چاپ می شود. واقعا جای سوال دارد که ایراد کجاست؟

سایمون کوپر
پاریس - فرانسه
این مطلب توسط کوپر در سال ۲۰۱۴ نوشته شده است.

بسیار عالی