سایه‌ی درختان گردو

خسته و عرق کرده از روی سینه‌ی بستایف روس بلند شدم. یاد سربازان روسی افتادم که شهریور ۱۳۲۰ درختان گردوی روستایمان را بریدند. یاد درختانی که دیگر نه گردویی داشتند و نه سایه‌ای. یاد اشغالی که کمر پدرم را شکست. یکدفعه صدای بلند گو مرا به خود آورد. گوینده سالن اسمم را به عنوان قهرمان المپیک و آقای دنیا در وزن چهارم اعلام کرد. حالا اولین ورزشکار ایرانی بودم که طلای المپیک را بدست آورده بودم.

دسته‌بندی‌ها: المپیک – کشتی – زندگی‌نامه

۳.۴۰۰.۰۰۰  ریالء

توضیحات

با این شرایط می‌دانستیم که یک روز از تمریناتمان باید در کاخ مرمر و دور از تشک سپری شود. از صبح روز ۱۷ آبان، همه‌مان آماده حرکت شدیم. قرار بود اتوبوسی به محل تمرین بیاید و ما را به کاخ ببرد. همه کت و شلوارهایی را پوشیده بودیم که نماد کمیته ملی المپیک ایران رویش بود؛ یک سپر بیضی‌شکل مربوط به دوره هخامنشی با تصویری از شیر و خورشید میان پرچم ایران. وقتی به کاخ رسیدیم هنوز ظهر نشده بود.  محیط کاخ این قدر زیبا بود که ترجیح می‌دادیم چند ساعتی را در آنجا قدم بزنیم. اما الزام بود به صف بایستیم. اجازه ورود ما به تالار اصلی گرفته شود و بعد هم نوبت به ورود شاه شود. ساعت 12:30 بود که شاه وارد تالار شد و در حالی که همه ما خبردار ایستاده بودیم، از جلوی ما عبور کرد و تیمسار هم نفرات را به او معرفی کرد. وقتی شاه از مقابل علی باغبانباشی دونده اعزامی به المپیک می‌گذشت، لحظاتی ایستاد. آن گاه گفت: به شما و محمود نامجو بیش از اندازه امیدواریم. و امید است بتوانید در میدان‌های ورزشی ملبورن برای ملت ایران اسباب سرافرازی شوید. سپس نوبت به تیم کشتی رسید. شاه با دیدن تختی گفت: شما هم بی‌شک بر رقیبان خود فائق خواهید شد و باعث افتخار ایران می‌گردید.

[…]

به دنبال این صحبت‌ها، جلسه شرفیابی تمام شد و شاه سالن را ترک کرد. این مال قات آن قدر رسمی بود که خودم هم باورم نمیشد چند رو ز قبل، با دوبنده کشتی به شاه گفتم که حقم خورده شده است!

بخشی از متن کتاب

توضیحات تکمیلی

نوبت چاپ

دوم ۱۴۰۴

صفحات

۳۱۴

جلد

شومیز

نوع کاغذ

بالک

شمارگان

۱۵۰۰

قطع

رقعی