توضیحات
دستنیافتنی به عنوان اولین اثر تالیفی نشر گلگلشت در ادبیات ورزشی، زندگینامهی خودنگاشت علیرضا حیدری، قهرمان کشتی آزاد ایران است. حیدری که کودکی سختی را میگذراند، در تمام مراحل زندگیاش درگیری بیپایانی را با افراد و جامعه و مهمتر از همه با خودش تجربه میکند. کتاب نقبی میزند به عمق روان و زندگی حیدری، مردی که میتوان گفت در تمام مسابقاتی که شرکت کرد، مدال ارزندهای آورد.
حیدری انسانی عادی نیست؛ بیش از حد تمرین میکند، استعداد شگفتانگیزی دارد که خوب دیده میشود؛ اما استعداد همه چیز یک قهرمان نیست. افسردگی، پرخاش، چالشهای اعتقادی، زندگی غیرحرفهای و خیلی چیزهای دیگر مسائلی هستند که حیدری باید با آنها دست و پنجه نرم میکرد. او در مقدمهی کتاب مینویسد:
باور دارم که ارزشِ آدمها به مسیر و تجربیاتی است که از سر میگذرانند، نه صرفاً نتایجی که برای دیگران قابل رویت است. انسانها را باید از زحمتی که برای رسیدن به یک جایگاه میکشند اندازه گرفت، نه خودِ جایگاه.
من هنوز هم در حال رفتن این مسیرها هستم. رو به جلو، رو به آینده. گذشته فقط باید یک تصویر زیبا باشد، چون دوست دارم باور کنم بهترین اتفاقها همیشه در آینده رخ میدهند. همیشه یک تصویر از خودم دارم، خودِ بهتر و برتر از امروز. خودی که باید به آن برسم و مدام در مسیر رسیدن هستم. خودی که کامل است. کمال دارد و «دستنیافتنی» است.
کتاب حاصل بیش از ۶۰ ساعت مصاحبهی طاها و ماشااله صفری با علیرضا حیدری است که به قلم طاها صفری نگاشته شده است. این کتاب علاوه بر نظرات مثبت از اهالی قلم و منتقدین کتاب، توانست در دوازدهمین دورهی جایزهی جلال آل احمد، که به جای کتاب سال ایران هم برگزار میشود در بخش ادبیات مستند فینالیست شود؛ که علیرغم شانس زیاد، موفق به دریافت جایزه برنده نشد.
نویسنده در مقدمهی کتاب از مسیری که با حیدری رفته مینویسد و او را چنین توصیف میکند:
علیرضا حیدری در ذهنها بود، روی تشک، توی تلویزیون. حالا دوست داریم با این کتاب او را در تاریخ ورزش کشور نگه داریم، در قلبها. باور کنید پهلوان داستانهایش بیش از یک کتاب دویست و چند صفحهای بود. شاید باز هم بنویسد، کسی چه میداند. این همه قصه ارزش روایت را دارند.
برشی از کتاب:
بیخیال شدم. گفتم پسر مدالت را بگیر و خدا رو شکر کن. روی سکو نه، روی ابرها بودم. بعد که برگشتم هتل، دوباره جلوی آینه رفتم. خوب صورت بدون کرک و ریشم را ورانداز کردم. میخواستم بدانم علیرضا بعد از مدال جهانی چه شکلی است. خراب بودم. صورتم ورم کرده و زخمی بود، کمر و شکمم درد میکرد، گردنم خم نمیشد و دستهایم بالا نمیآمد. از جان مایه گذاشته بودم. تمام جانم خستگی و درد بود اما در وجودم خلاء چند سالهای برطرف شده بود، پر از حس پیروزی و توانمندی، حالا من هم جزئی از تاریخ کشور بودم. دوباره به صورت تازه تراشیدهام نگاهی انداختم: «مدال گرفتهها این شکلیاند، خسته.»
- دست نیافتنی – علیرضا حیدری
محمد غفاری –
عالی
حسین لعلی –
خوبه
Tara –
چند پاراگراف رو خوندم مطمئنم خط به
خط کتاب با نثر روان مجدوبم میکنه
مریم کرمی –
کتاب را در کمتر از ۲۴ ساعت خواندم.
نفسگیر بود.
این حجم از نبرد در سالهای نوجوانی و جوانی…
ممنون از شما بزرگواران آقای حیدری و آقایان صفری.
بینهایت ممنون برای اندیشه، نگارش و انتشار این کتاب ارزشمند.
لیلا مهربان –
این کتاب فوق العاده هست خوندن و داشتنش رو به همه کسانی که انگیزه زندگی در اونها کمرنگ شده توصیه میکنم مطمئن باشید بعد از مطالعه کتاب آدم دیگری خواهید شد